عدالت خواهی میل به پایینی است که فارغ از بستر فکری و جغرافیایی هر انسانی تمایل بی نهایتی به آن دارد. شدت و کیفیت این میل در عرصه سازمانی و در میان کارکنان و حتی در میان دریافت کنندگان خدمت بدان حد است که در تمام لحظات سازمان به آن توجه می شود. اجتماع بستر اصلی ورود مفهوم عدالت به سازمان بوده است و پس از ورود با عناوینی چون تئوری برابری، تئوری اسناد و مواردی از این دست نمود پیدا کرده است. عدالت در سازمان بیانگر ادراک کارکنان از برخوردهای منصفانه در کار است. این ادراک نوعی موضوعی روانشناسی بوده و از طرفی نیز امری نسبی می تواند تلقی شود. چون امکان دارد دو نیروی انسانی از یک موقعیت و برخورد منصفانه دو تحلیل و برداشت متفاوتی را داشته باشند طوری که یکی از آنها احساس بی عدالتی نماید و دیگری نیز احساس بی عدالتی نماید. به همین دلیل موضوع عدالت و انصاف علاوه بر امری اجتماعی و فلسفی امری روانشناسی و در حوزه تحلیل فرد می تواند قرار گیرد. در این جستار کوتاه سعی بر آن است تا ابعاد و رویکردها و مدل های عدالت سازمانی مورد اشاره و شرح قرار گیرد.