مارکس، با استفاده از مکتب هگل و پیروی از اندیشه های فوئرباخ، یکی از فیلسوفان مادی گرا است. در مکتب مارکس، تاریخ دارای مادیت و تکامل آن مبتنی بر دیالکتیک است. این دو موضوع، در همه جنبه هایی که در حوزه اداره عمومی از مکتب مارکس تأثیر پذیرفته اند، به چشم می خورد. در این نگاه، سازمان، محلی برای تضاد بین منافع سرمایه گذاران و مدیران از سویی و نیروی کار از سوی دیگر است. دولت، ابزاری برای حفظ هژمونی طبقه حاکم است. اساساً دولت وجودی انتزاعی دارد و در کمون اولیه وجود نداشته و در جوامع اشتراکی آینده (سوسیالیسم) هم وجود نخواهد داشت. روایت مارکس از عدالت هم برخاسته از همین نگاه است که «از هر شخص برحسب توان او، و به هر شخص برحسب مساعدت او» که در حالت آرمانی تبدیل به این وضعیت خواهد شد که «از هر شخص برحسب توان او، و به هر شخص برحسب نیاز او».